fredag den 8. november 2019

تاج محل، نمادی از وفا و زن



نور جهان بیگم

محقق نفیسه ازهر

ماخذ: صدف، شماره چهاردهم


شاه جهان در یکی از شهرهای تاریخی شبه قاره هند یعنی آگره جهت جاوید نگه‌داشتن خاطره عشقش بنایی ساخت و نامش را تاج محل گذاشت.
تاج محل یکی از بناهای زیبا و با شکوه تاریخی است که معماری آن از ظرافت خاصی بر خوردار است که توجه بیننده را به خود جلب میکند. این بنای تاریخی یکی از عجایب هفتگانهء جدید جهان است، که بر بنیاد عشق و محبت شوهر به همسرش بنا نهاده شده و این بنای تاریخی  سمبول عشق شاه جهان و یاد عشق او در خاطره های مردم است .
اری! عشقی که تاریخ آفرید و معماران و طراحان آنرا  برای مردم جهان طراحی کردند.
پادشاه همسرش را عاشقانه دوست داشت. او برملت حکومت می کرد و عشق بر قلب او. الهه عشق او حاکم اصلی تاج و تخت  در دل و دماغ او بود و او عشقش را با ساختن بنای زیبا و با عظمت تاج محل جاودانه ساخت.
این بنای تاریخی در انتقال احساس، پیام و اندیشه شاه جهان به بیننده و فراتر از آن به صیقل دادن و شفاف ساختن روح و اندیشه وی کارایی لازم را داشته است.
شاه جهان ( شاهزاده خرم) پنجمین امپراتور سلسله گورگانیان هند بود که در دوران او امپراتوری مغول از نظر رشد فرهنگی   به اوج خود رسیده بود.
تاج محل همسر شاه جهان بود، هنگامی که جهان فانی را در جوانی وداع گفت شاه جهان را به سوگ خویش نشاند و به نوحه و ماتم کشاند، او خوشبختی های خود را در تبسم  همسرش نظاره میکرد، امپراتور به هرکسی از همسرش می گفت و می گریست.
 هرکه عاشق شد جگر خون و پریشان می شود
گر بود شاه جهان با خاک یکسان میشود
شاه جهان آنقدر از مرگ یگانه عزیزش اندوهگین شده بود که تاج و تخت برایش بی مفهوم شده بود. وی اندوهگین بود و می‌گریست.شاهجهان برای جاوید نگهداشتن نام همسرش کاخ مرمرین تاج محل را بنا کرد تا به همه مردم دنیا محبتی را که به همسرش داشت نشان بدهد.
تاج محل ( بانو بیگم ) دختر برادر نور جهان بیگم ( آصف الدوله ) بود، در مورد نام و نشان بانو بیگم در « تاریخ شعرو سخنوران فارسی در لاهور» چنین آمده است: « اصل نام او ارجمند بانو بیگم ملقب به ممتاز محل وممتاز زمان عرف تاج بی بی، ولادت ارجمند بانو بیگم در سنه یک هزار واقع شده و در سنه یکهزار و بیست و یک ( ۱۰۲۱ هجرى ) با شاهجهان (١) ازدواج كرده است ».
ممتاز محل درسن سی ونه سالگی به تاریخ ۱۷ ذیقعده (۱۰۴۰ هجری) هنگام وضع حمل چهاردهمین فرزندش در شهر برهانپور لاهور، حالش متغیر شد. هنگامی که  شاه جهان در برهانپور با خان جهان لودی درگیر جنگ بود، از حال همسرش آگاه شده به شتاب  خود را به وی رساند. با رسیدن شاه  جهان بر بالین ممتاز محل بیگم  آخرین وصیت وی را شنید که به شاه جهان گفت: بعد از مرگ وی خانم دیگری نگیرد و برایش مقبره یی بنا کند که در تمام جهان بی نظیر باشد و زیارتگاه خاص و عام بوده و از گزند روزگار در امان بماند.
شاه جهان، از مرگ یگانه عزیزش سخت اندوهگین شد و عهد نمود آرامگاه زیبای مطابق شأن همسرش بنا کند.
مرگ بانو محل قلب امپراتور را جریحه‌دار ساخت و او را در آتش فراق خویش سوزاند. مرگ وی ضربه یی بود به روح و زنده گی شاه جهان. چون  شاه جهان ممتاز محل را بیشتر از جان دوست می‌داشت، مرگ او را تا اخر زنده گی سوگ گرفت، از شنیدن  موسیقی، پوشیدن لباس مجلل مجلسی ، استفاده از عطریات، اشتراک در محافل خوشی و شاد خود داری کرد و اگر به جایی یا به محفلی به اثر ضرورت می رفت از ممتاز محل یاد میکرد و بی اختیار گریه سر میداد شب های جمعه به مزار وی میرفت و به گدایان خیرات میداد.
ممتاز محل یا بانو محل بیگم که  به سرعت محبت و عواطف امپراتور را به خودش جلب کرده بود. روح و روان وی را افسرد . دوری همسر برای امپراتورعاشق  دگر غیر قابل تحمل بود این غم برای وی غم سنگینی بود ، که حتا « از امور مملکت داری کناره گرفت و قلمرو خویش را  بین پسرانش تقسیم کرد».
شاه جهان با آنکه زنان دیگری هم داشت، مگر ممتاز محل بیگم را نسبت به انها گرامی می‌داشت زیرا ممتاز بیگم  بیشتر از آنها درغم و شادی  یار و یاور شاه جهان بود و هم عشق به وطن و مردمش داشت، به فقرا و نیازمندان توجه خاصی داشت.
بعد از اینکه ممتاز محل وفات کرد نخست جنازه او را به شکل  امانت در ( زین آباد برهانپور) دفن کردند، و بعد از شش ماه در کنار رود خانه ای وی را به خاک سپردند اول بالای قبر او گنبدی ساختند و بعد از چندی تابوت او را از برهانپور به  شهر آگره انتقال داده و به خاک سپردند. و سپس آرامگاهی بنام تاج محل به مصرف پنجاه لک کلدار آنزمان ( هر لک هندی برابر با صد هزار است ) بنا کردند.
ساخت این بنای با شکوه استفاده از بیست هزار کارگر که بطور متواتر مشغول کار بودند تقریباً بیش از  بیست و دو سال طول کشید.
شاه جهان در اعمار این مقبره از ماهر ترین و برجسته ترین مهندسان و متخصصان معماری  دعوت نمود و گروهی برای طراحی این بنا را تشکیل داد در نهایت  آرامگاه ( ممتاز محل ) را در مرکز عمارت جای دادند و در کنج و کنار این بنای مرمرین منار های زیبا  در سه طرف بلندی آن بالکن ها ساختند و در رأس هرمنار قبه های خوشنمایی را قرار دادند. « اطراف آرامگاه را با سنگهای نازک  و مرغوب  تزیین نمودند  که نمایندهء شاهکار ظریف  فنون هندی می باشد، روی اطراف و اکناف رواق ها خطوط عربی حک گردیده و تمام جوانب بنا با سنگ های گرانبها و نایاب یمنی، مرجان، حجرالدم، عقیق سلیمانی و غیره مرصع شده اند.
همین سنگ های متنوع و قشنگ به طرزی باهم ترکیب داده شده  که توجه بیننده را از دور جلب و به تحسین وامیدارد. دور ازمقبره درجناح راست و چپ این بنا دو عمارت مستقل بنا شده (۳)یکی از آنها مسجدی است  که از زیبایی خاصی برخودار است.
برای ساخت تاج محل مرمر سفید و سنگهای گرانبها مانند عقیق عربی یاقوت سریلانکا سنگ لاجورد از افغانستان و سنگهای مختلف قیمتی از کشورهای مختلف آسیا به کار رفته است
 محوطه خارجی این بنا با  چمن و گل‌های زیبا تزیین شده و در میان محوطه آن  آبنمای طویلی قرار دارد که  بر زیبایی این بنا افزوده است.
ویل دوران یکی از مورخان برجستهء تارىخ ، تاج محل را چنین توصیف میکند: اگر قلعه دهلی و تاج محل را در کنار انگکورو دور قرار دهیم، به مثابه‌ی آن است که اشعار غنایی زیبا را با نمایشنامه های عمیق بسنجیم، مانند: پترارک در کنار دانته، کیتس در کنار شکسپیر، سافو در کنار سوفکل. این یک هنر تجلی بخش زیبا و جانبگیر انسان های خوشبخت است، وآن دیگری تجلی کامل و قدرتمند یک نژاد.... تاج محل عالیترین بنا ها نیست بلکه از جمله زیبا تربن آنهاست هنگامیکه از او دور می شویم، جزییات ظریف آن از نظر پنهان می شوند و دیگر شوکتی ندارد فقط منظره آن به دل می نشیند، تنها اگر از نزدیک به آن نگاه کنند آشکار می شود که کمال ظرافت او هیچ تناسبی با حجم بنا ندارد . اگر به این نکته توجه کنیم که، درعصر پرشتاب ما، که این ساختمان های غول پیکر صد طبقه یی در یکی دو سال بر پا میشوند، و بعد در نظر بگیریم که چگونه بیست و دو هزار مرد در مدت بیست و دو سال برای ساختن این مقبره ی کوچک که، سی متر ارتفاع دارد، رنج کشیدند، آنگاه کم کم تفاوت میان صنعت و هنر را حس میکنیم. شاید این اراده یی که در ساختن بنایی چون تاج محل به کار رفت، بزرگتر و ژرفتر از اراده ی بزرگترین فاتحان بوده باشد." (٤)
بلى شاه جهان برای همسرش (تاج محل) را ساخت  و در اندوه هجر او گریست و به قولی که به همسرش داده بود وفا کرد.
شاه جهان یک مسلمان متدین بود، دوره ای سلطنت وی یک دوره امنیت و آرامش و طرز حکومتش عادلانه بود، مگر در جوانی از مرگ نابهنگام همسرش و در پیری از نااهل بودن پسران خویش رنج و اندوه زیادی کشید.
پسرانش اورنگزیب، دارا، شجاع و مراد هر یک برای تصاحب تاج و تخت هرج و مرج به راه انداخته بودند. شاه جهان در سال ( ۱۶۵۷ م ) سخت بیمار شد که بعد از آن تا هشت سال دیگر نیز زنده بود و سرانجام   در ۲۲ ژانویه ۱۶۶۶ م  در سن  ۷۴ سالکی وفات  نمود و سلطنت وی خاتمه یافت و در کنار مقبره همسرش ممتاز محل بیگم به خاک سپرده شد.

مأخذ:
۱- لاهوری، دکتر یمین خان، تاریخ شعر و سخنوران. فارسی در لاهور از ظهور اسلام تا عصر شاه جهان، اکتبر ۱۹۷۱م ص۱.۳.
۲- مجله بلخ، سال سوم، شماره ۳۰سال ۱۳۳۰
۳- داىره المعارف، آریانا، جلد چهارم، مطبعهء دولتی، افغانستان سال ۱۳۴۱ ص ۵۷.
۴- ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول، ص ۶۷۸- ۶۸۶

fredag den 21. september 2018

مادر بزرگ اروپا



ماخذ: صدف شماره هفدهم و هژدهم
نویسنده محقق : نفیسه ازهر
ترجمه از منابع خارجی
ملکه ویکتوریا





ویکتوریا ملکه‌ بريتانياى كبير كه  از سالهاى ( ۱۸۳۷-۱۹۰۱) شصت و چهار سال دوره سلطنتش ادامه يافت، نسبت به دوران پادشاهى ديگر   پادشاهان آن زمان، يك دوره طولانى و طلايى در بريتانيا بود. اين ملكه نه تنها بر دولت بريتانيا مسلط بود، بلكه ملکه  مستعمرات بريتانيا نيز بود كه كانادا، آستراليا، هند، آيرلند، نيوزيلند و بعضى قسمتهاى افريقا را در بر می‌گرفت  او در قرن نوزدهم ، كشورپادشاهی بريتانيا را كه از رفاه اجتماعى و اقتصادى برخوردا بود، اداره ميكرد. حكومت وى در سالیان اخیر اقتدارش شهرت فوق العاده کسب کرد.
ملکه ویکتوریا در۲۴ می ۱۸۱۹ در الکساندرنیا در قصرکنزینگتون لندن (    kensiongton     )  به دنیا آمد. مادرش ماریا لوئيزا دختر دوک از   قلمرو جرمنى بود . پدرش ادوارد دوک اف کنت  چهارمین پسر جورج سوم  پادشاه انگلستان بود. زمانی که ویکتوریا کودک هشت ماهه بود پدرش  در گذشت و مادرش او را در قصر كنزينگتون لندن به همکاری دایه ها و معلم های خصوصی پرورش داد.   عموی  ویکتوریا ( prince Leopold) که در سال ۱۸۳۱ پادشاه بلژیک شد، در پرورش و تربیت  ویکتوریا توجه زیادی میکرد. ویکتوریا خواندن و نوشتن زبان فرانسوی و آلمانی را همانند انگلیسی آموخت. همچنان به مطالعه تاریخ، جغرافیا و  انجیل پرداخت و نواختن پیانو را هم فرا گرفت و به نقاشی نیز علاقه فراوان داشت؛ چنانکه موسیقی و نقاشی ، مصروفیت سالهای زندگی اش را تشکیل می‌داد.
بعد از ویلیام چهارم، ویکتوریا وارث مسلم تاج و تخت سلطنت بریتانیا در سال ۱۸۳۰ گردید. ویکتوریا  بعد از آن ملاقات های منظم  خود را با ویلیام لمب میلبورن (   (  William lamb Melbourne    صدراعظم بریتانیا آغاز کرد. نزدیکی ویکتوریا با میلبورن به وی آموخت که  چگونه امور روز مره حکومت بریتانیا را پیش ببرد. بریتانیا در قرن نوزدهم که یک کشور پادشاهی بود، شاه یا ملکه از طریق وزرا یا  اعضای پارلمان   حکومت میکردند به این معنا که سلطنت بر حکومت نفوذ نسبی داشت اما از قدرت زیاد برخوردار نبود.
ملکه ویکتوریا در تعین کابینه ( حتی صدر اعظم ) و در تعین سفرا به خصوص مسوولین کلیساهای انگلستان، نقش عمده داشت و شخصاً با فرستادن نامه، به صدراعظم مشورت میداد  و بیشتر وقتش را صرف فعالیتهای هر ساله پارلمان  میکرد.
ویکتوریا در سال ۱۸۳۹ عاشق شاهزاده البرت حاکم کوبرک گوتای آلمان گردید و در  فوریه سال ۱۸۴۰ با او ازدواج کرد و البرت نیز علاقه بسیار به ویکتوریا داشت.
البرت که جوان زحمتکش و جدی بود، به سمت سکرتر شخصی ویکتوریا خدمت میکرد. او پشتیبان فعال علم و هنر و طرفدار ارتقای سطح تعلیم و تربیت بود و نیز  ریاست دانشگاه کاتولیک ( combridge universitet   )را بر عهده داشت ودر مدرنیزه کردن  بریتانیا و تقویت نیروهای مسلح میکوشید. حضور البرت تکمیل کننده ویکتوریا بود. آنها در بین سالهای (۱۸۴۰-۱۸۵۷) دارای نه فرزند شدند که در تربیت فرزندان خود غفلت نکردند و زندگی خصوصی خود را با صمیمیت سپری کردند. این زوج  به دهقانان و زمینداران توجه خاصی داشتند، بریتانیا را درزمینه تجارت و رقابت با دیگر کشور ها  رهبری کردند.
ویکتوریا به شیوه کار ملبورن مشتاق بود که رهبری حزب ویگ ( که بعداً به حزب لیبرال تبدیل شد ) را نیز به عهده داشت. ویکتوریا وانمود میکرد که از ویگ  به جای رقیبش توریس (  Tories) ( که بعداً به حزب محافظه کار تبدیل شد) حمایت میکند. حزب ویگ به آزادی بیان و مطبوعات و ازادی های بیشتر مذهبی برای مردمی که به کلیساهای رسمی انگلستان متعلق نبودند همدردی داشت. توریس ها بیشتر از سنت های کهنه پیروی و حمایت میکردند؛ بدون اینکه به اقلیت های مذهبی امتیازی اعطاء کنند. ملکه جوان آرزو داشت که ویک ها یا لیبرال ها بیشتر کرسی ها را در پارلمان  داشته باشند تا ملبورن در صدارت باقی بماند. به طور مثال در سال ۱۸۳۹ كه قرار بود ملبورن از پست کنار برود، ملکه از نفوذ خود استفاده نمود و او رادر همان  مقام نگهداشت . رابرت پیل بعداً موفق به تشکیل حکومت گردید. ملبورن برای دو سال دیگر به سمت صدراعظم باقی ماند. در نتیجه انتخابات پارلمانی سال ۱۸۴۱ اکثریت محافظه کاران در پارلمان حضور یافتند و ویکتوریا، پیل را به عنوان صدراعظم پذیرفت. رابرت پیل  موفق به تشکیل حکومت گردید.
 البرت ساکس همسر ویکتوریا در دسامبر  ۱۸۶۱ در سن چهل و ساله گی درگذشت ویکتوریا را تنها گذاشت. ویکتوریا یک دهه را در سوگواری شدید به سر برد و به ندرت به لندن میرفت ویکتوریا  از انظار عمومی ابا  میورزید؛ در افتتاح رسمی پارلمان نیز حضور نمی یافت و حتی به منظور افتتاح مجسمه یادگاری البرت، در مراسم رژه نظامی شرکت نکرد؛ زیرا به غم و اندوهش  می افزود. او در اواخر سالهای ۱۸۶۰ از مصاحبت و همراهی خدمتگار مورد علاقه اش که یک اسکاتلندی کوهستانی بود و جان برادن  نام داشت، احساس آرامش میکرد.
غیابتش از انظار عمومی، از محبوبیتش در بین مردم کاسته بود، تا اینکه در جریان سالهای ۱۸۷۰- ۱۸۸۰ دو باره به اجتماع برگشت. اگرچه ویکتوریا در ایام جوانی به عنوان ملکه لیبرالها شناخته شده بود، چون او در طول سالهای ۱۸۶۰-۱۸۷۰ بنیامین رهبر محافظه کار را بر ویلیام گلاستون رهبر حزب لیبرال را ترجیح میداد، بنیامین دسترالی، تحت تاثیر ویکتوریا قرار گرفت و شیفته او گردید و بیشتر به اعتبار بین المللی بریتانیا توجه کرد و به استحکام امپراتوری پرداخت.
در سال ۱۸۷۶ زمانی که پارلمان او را به عنوان امپراتور هند تعیین کرد، او از دسترانی در مراسم گشایش پارلمان قدردانی نمود و برایش لقب سرباز دلیر یا بیکانس فیلد ( Beacons Field ) اعطاء کرد. وقتیکه حکومت دسترانی در انتخابات پارلمانی سال ۱۸۸۰ شکست خورد، ویکتوریا کوشید تا حدی نگرانی خود را پنهان کند.
گلاستون به نظر ملکه یک شخص عوامفریب و مداخله گر در امور پادشاهی بود.او در سال ۱۸۶۶ یک قانون البیت ( حکومت خود مختار) را برای ایرلند پیشنهاد نمود، ملکه احساس کرد که او امپراتوری بریتانیا را تخریب میکند، باآنکه ملکه گلاستون را نمی پذیرفت مگر با وی محترمانه و مودبانه رفتار میکرد.
محافظه کاران در پانزده سال اخر سلطنت ملکه، به رهبری صدراعظم رابرت حکومت می‌کردند. ویکتوریا با نظرات سولیز بری ( Solisbury ) در امور داخلی و خارجی امپراتوری موافق بود. او با وجود نگرانی های اروپا از درگیری حکومتش با جنگ بویر ( Boer ) ) افریقایی جنوبی سال ۱۹۰۲ -۱۸۹۹) حمایت میکرد.
ملکه ویکتوریا  فرزندان زیادی داشت انها با خاندان سلطنتی در اسپانیا، روسیه، سوئد،. نروژ و رومانی ازدواج کرده بودند، به همین علت ویکتوریا لقب مادر بزرگ اروپا را به خود گرفته بود. یکی از مهمترین این ازدواج ها زمانی اتفاق افتاد که بزرگترین دختر ویکتوریا هم نام ویکتوریا با شاهزاده ولیعهد فریدریک، وارث پروشیا ( Prussia ) امپراتور جرمن در سال ۱۸۷۱ عروسی کرد. ویکتوریا و البرت ارزو داشتند که این ازدواج منجر به تفاهم و تحکیم روابط انگلیس و جرمن شود و پروشیا هم مثل بریتانیا به سلطنت مشروطه مبدل گردد؛ اما با گذشت زمان آرزو های آنها به یأس مبدل شدند یعنی پسر فریدریک با بزرگترین نوه ملکه ویکتوریا به عنوان ویلیام دوم امپراتور جرمنی به سلطنت خویش ادامه داد و ائتلاف ضد بریتانیا را در جنگ جهانی اول ( ۱۹۱۴- ۱۹۱۸) رهبری کرد.
ویکتوریا در سال ۱۸۸۰ بار دیگر مقام ارزشمند خود را در وظیفه شناسی بدست آورد. او بیشتر در انظار عمومی ظاهر  می‌شد و بر اساس دفتر خاطراتش که در سالهای  ( ۱۸۶۸-۱۸۸۴) به چاپ رسیده بود میتوان او را از نظر  بررسی و بینش یک شخص مهربان خواند . جشن  ( طلایی) پنجاه سالگی سلطنتش بر سریر قدرت در سال ۱۸۸۷ با شکوه تجلیل شد . در سال ۱۸۹۷در جشن ( الماسی) ، نمایندگان  تمام قلمرو و امپراتوری بریتانیا در لندن دور هم آمدند که این جشن منجر به اولین گرد همایی صدر اعظم های مستعمرات امپراتوری بریتانیا گردید. ازین هنگام  ویکتوریا به اوج شهرت رسید. بعد از  شصت و سه سال حکومت ویکتوریا در ۲۲ ژانویه ۱۹۰۱ درسن هشتادودو سالگی درقصر اسبورن ( Osborne ) در گذشت. دوران  سلطنت ویکتوریا یاد اور خاطرات و تغیرات و تحولات زیادی بود که آنزمان به وقوع پیوست و بریتانیا را به یکی از کشورهای قدرتمند مبدل کرد. ویکتوریا به خاطر داشتن نقش پیشتازانه اش در بزرگترین امپراتوری چند نژادی و چندین مذهبی جهان میبالید.

mandag den 2. oktober 2017

اولین مکتب نسوان در افغانستان


ماخذ : صدف، شماره دهم
نويسنده : محقق :نفيسه ازهر

اولين مكتب زنان در افغانستان

اولين مكتب زنان در افغانستان هشتاد سال قبل پايه گذارى شد وهفتاد و پنج سال بعد از ميان رفت، اگر به گذشتهء دور تاريخ افغانستان نظر افگنيم دروازه هاى آموزش و پرورش در آغاز به روى پسران باز بود. بعد ها به ترتيب كم كم گسترش يافت، در آغاز زنان از آن محروم بودند، گرچه مكتب در افغانستان ريشهء قديمى وكهن دارد، مگر شيوهء تدريس به شكل هاى مختلف صورت ميگرفت  كه در ابتدا مختص اشراف ، نجبا و ثروتمندان بود، كه پس از ظهور اسلام جاى تدريس در مساجد شد.
امان الله خان  قبل از سفرخويش به اروپا در كنار مكاتب عالى و دينى وعلمى مكاتب زنان را نيز تأسيس نمود.
امان الله خان در (١٩٢١ ميلادى مطابق ١٣٠٠ هجرى شمسى) براى اولين بار مكتب مستورات را در كابل اساس گذاشت. " ملكه ثريا درماه جدى سال ١٢٩٩ هجرى شمسى دراجتماع زنان سخنرانى كرد و از عقب مانده گى و درد و مشكلات زنان افغانستان صحبت نمود. درهمان مجلس پنجاه نفر از زنان حاضر به تأسيس اولين مدرسه زنان اقدام كردند كه ملكه ثريا به حيث مفتش ( بازرس ) آنها قرار گرفت." (٢)
مكتب مستورات كه مقر آن شهر آرا بود، بيش از ٤٠ تن از دختران كابل شامل  وبعدأ به تعداد آنها افزوده شد.
دراين مكتب كه ملكه نقش مفتش ومديره مكتب را داشت، و بانوان ديگرى به اسم عفيفه ، نجيبه، سعيده و رضيه به سمت نايب مديره و چند تن از زنان تحصيلكرده به عنوان معلم هاى علوم اجراى وظيفه  مينمودند.
افتتاح مكتب مذكور با جشن باشكوهى آغاز شد و در آن محفل از يك تعداد زنان و مادران سرشناس دعوت به عمل آمد .
خيابانهاى  اطراف و ديوار هاى مكتب با بيرق ها و شعار هاى زيبا در مورد افتتاح مكتب و آموزش دختران تزيين شده بود.
دراين محفل علاوه برآنها  زنان رجال سرشناس دربار نيز حاضر بودند كه به ملكه اداى احترام ميكردند . دراين محفل ملكه ثريا چنين سخنرانى نمود: " الحمدلله براى ما زنان اليوم يك يوم نهايت خوبيست كه به سايهء اعليحضرت غازى امروز مكتب مستورات را افتتاح ميكنيم اميد است كه فرزندان وطن ازاين مكتب مستفيض شده ودرجهت دين و دولت خويش حتى الواسع خدمت كنند و به همه حاضرين معلوم است كه فرضيت علم به مرد و زن يكسان است و اين فضيلت مكتب كه جهت ما زنان عايد شده از توجهات معارف خواهى اعليحضرت جوان غازى ما و همت و كوشش جناب ناظر (وزير) معارف ( محمد سليمان خان) است اول دعاى حيات اعليحضرت علم جوى خود را نموده  عزت و نيكنامى جناب ناظر معارف خود را از خداوند نياز ميكنيم آمين" (٣).
ملكه ثريا از پيشرفت زنان جهان و از عقب مانده گى زنان در افغانستان صحبت نمود اين سخنرانى  تأثير عميقى بر روى زنان گذاشت كه به قول مورخ شهير كشور مان غبار ميگويد "جدى ١٢٩٩ زنان به درد گريستند و پنجاه نفر فى المجلس خود شان را در خدمت معارف و تأسيس اولين مدرسه زنانه گذاشتند ملكه ثريا چنان متأثر شد كه خودش وظيفه مفتشى مكتب مستورات را به ذمه گرفت.(٤)
براى پنجاه دخترى كه قبلا درين محفل ثبت نان كرده بودند بعد از اداى احترام از طرف رجال دربار هدايايى از قبيل قلم و كاغذ به زنان اهدا شد اينچنين اساس و بنيان اولين مكتب مستورات گذاشته شد.
در تاريخ ٣١ حمل ١٣٠٠ مكتب ديگرى بنام (عصمت) افتتاح گرديد كه بعد ها به نام( ملالى) مشهور شد كه تا كنون هم به همين نام ميباشد افتتاح اين مكتب  نيز با حضور زنان ودختران بيشترى برگزار شد.
اينبار زنان و دخترانى كه شركت نموده بودند بيش ازپيش از آموزش علم و دانش استقبال كردند.
دختران اين مكتب كه چادرى هاى سياه به سر داشتند از ملكه پذيرايى خاصى نمودند بيانيهء ملكه در مراسم مذكور چنين آغاز شد:"الحمدلله باز الحمدلله كه دولت افغانستان به سعى و همت پادشاه مجاهد غازى اعليحضرت اميرامان الله خان به اين مدت كم كسب بهبودى و تعالى نمايانى نموده كه جهت آينده دولت مقدسه ما اميد هاى خيلى خوبى را به ما نشان ميدهد، على الخصوص جهت اولاده هاى ما زنان اول مكتب مستورات باز شد و اينست نو نهالان مكتب مستورات كه در اينجا موجود اند ما كه به اين يوم مسعود در اينجا با كمال خوشى جمع آمده ايم از جهت اينست كه يك مكتب ديگرى بنام( عصمت ) به توفيق الهى افتتاح مى كنيم. مكتب براى نسوان ازچنان اسباب هاى سعادت ملك و ملت حساب ميشود كه قيمت آن نزد قيمت شناسان مدنيت اسلامى پنهان نمى ماند، طالبه زنان مملكت جون عالمه  شوند به معاملات دين دنياى خود واقف ميگردند و از آن جهت راحت مردان شان در ملك مدنيت اسلاميه زياد مى شود."
حال به روح پاك والدهء ماجده مرحومه پادشاه سابق اعليحضرت شهيد جنت مكان كه در ماه گذشته وفات شان به وقوع آمد و جهت خيرات جارى دايمى آن به اجازهء مرحومه اين مكتب (عصمت) تحويل يافته سورهء فاتحه شريفه رامى خوانيم و بعد از آن ازجناب الهى دوام اين ايام سعيد انجام را بوجود مسعود اعليحضرت پادشاه ترقى و بهبودى خواه غازى خود مان اعليحضرت امير امان الله خان غازى نياز واستدعا مى نماييم تا ملك و ملت از سعى ها و كو ششهاى شاهانه فيض ها و بهره ها حاصل كنند.آمين "(٥)
زنان كشور بعد از اين در مدارس  و نيز جريدهء ارشادالنسوان كه به حمايت از زنان تأسيس گرديد داخل فعاليت شدند  مردم از تحولاتى كه دولت انجام ميداد حمايت و پشتيبانى مينمودند مگر بعد ها كم سوادى  و ندانشتن سواد كافى يك تعداد از مردم  در كابل و تعداد زيادى ازاطراف افغانستان ، دولت امان الله خان را با مشكلات زيادى روبرو كرد.و با وجود افزايش تبليغات ضد دولت امان الله شد و بعد ها مشكلاتى زيادى را براى حكومت و نظم دولت ايجاد كرد.
جريده (روزنامه) (افغان ملت)  كه در مورد عقب مانده گى تعليم و تربيت وتوجه امان الله خان به مردم  چنين ابراز نظر داشت "امان الله خان به آزادى زن ها معتقد بود و تعليم و تربيت طبقهء نسوان رامخالف دين اسلام نمى دانست... و باز چنين ميننگارد:" اگر حكومت امان الله خان در ١٩٢٩ سرنگون نمى گرديد يقينأ افغانستان از جمله كشور هاى رو به ترقى موفقيت و ممتاز را،  در جامعه دول بدست مي آورد و مردم زجر ديدهء افغانستان بانور علم و معرفت به مشكلات خود فايق ميگرديد."(٦)
امان الله خان با آنكه سعى زيادى درزمينهء تعليم و تربيت و آموزش زنان داشت و ميدانست كه به زودى اين امر امكان پذير نيست با تمام اين تفاسير به آموزش و روشنگرى زنان پرداخت . كه  تاحدى توانست درين راه موفق شود ،موفقيتش اين بود كه زنان را  تا اندازه اى ازدنياى جهالت بيرون كرد ،مگردر آن شرايط سختى كه در افغانستان مردم آگاهى درستى از حق و حقوق اوليه خود نداشتند به خصوص به نظر مردان دادن اين حق و حقوق از طرف امان الله خان به زنان اشتباه و گناه بزرگى بود.
گر چه سير تاريخ را نميتوان با هيچ نوع مغالطه منحرف نمود مگر آنهايى كه ميخواستند نور علم و دانش  را از بين ببرند سعى شان عبث بود، با دريغ و درد كه زنان افغانستان در چندين دوره تاريخ چنين مشكلات را تجربه كردند وچندين مرتبه زنان افغانستان به ماقبل تاريخ روانه شدند كه دوره درد آور و سياهش دوره طالبان بود كه زنان هر آنچه را در اين مدت بدست آورده بودند و با رنج و گرفتاريهاى جنگ از دست دادند.
و در يك دوره طولانى تاريكى هاى ماقبل تاريخ را دوباره تجربه كردند
مأخذ:
١ – افغانستان در مسير تاريخ ، مير غلام محمد غبار، سال ١٣٤٦، مطبعه دولتى، ص ٥٩٥
٢- افغانستان از امير كبير تا رهبر كبير، حضرت علامه عبدالحق مجددى، سال ١٣٧٨ ص ٣٨
٣- كلكسيون هاى سال ١٢٩٩، ١٣٠٠ امان افغان
٤- غبار. ص ٧٧٩
٥- كلكسيونهاى مجله ميرمن سال ١٣٥٥ ص ٣٣-٤٣
٦- جريده ( افغان ملت) مقاله از محمد گل وطنپال ديانى ١٢٧٧ش، اكتوبر ١٩٩٨ ص ٤.

٧- سفر هاى امان الله خان در دوازده كشور آسيا و اروپا ١٣٠٦- ١٣٠٧ مولف عزيز الدين وكيلى پوپلزايى، مطبعه دولتى سال ١٣٦٤ ص ٣١٨.

tirsdag den 7. marts 2017

پرسش

پرسش

يك روز بينمت

يك روز بينمت

يك روز بينمت

روزى كه ديده گان تو افتد

بر چين روى من

روزى كه موهاى سياهم شود سپيد

دست بلوغ صبح رود دور از سرم

روزى صبح شاد جوانى به شب رسد

آندم ببين 

ماسهء گرداب ناله را

در برگهاى كودك چشمان سبز من

شبهاى تيره را كه هدر رفت بى رخت

يك روز بينمت

روزيكه باغ عشق و هوسها و آرزو

ديگر به فصل  يأس خزانى شود تمام

آنگه كه ديگران بنشينند

برناتوانى من وتو گريه هاكنند

حالا اگر نگاه تو افتد به شعر من

باز آ به خانه ام

كه هنوز

صبح است و من.

lørdag den 30. november 2013

زن در نيمه قاره هند

ماخذ : صدف، شماره 11
نويسنده : نفيسه ازهر

زن در نيمه قاره هند
هند نيم قاره پهناوريست كه تا امروز هم در سراسر جهان از نگاه افسانه و اسطوره و فرهنگ نام بلندي دارد، تاريخ طولاني و پر از فراز و نشيب هند اكثر مردم را با اين سرزمين افسانه اي  علاقمند ساخته است. هنگامي كه از زندگي زنان اين ديار سخن مي رانيم مانند قاره جديدي به روي ذهن ما گشوده مي شود، تاريخ زنان هند پر از حادثه هاست كه هر چند از آن بگوييم كم گفته ايم و هنوز از بسياري رويدادهاي آن بي خبريم.
در سرزمين هند طرز زندگي، رسم و رواج ها و عنعنات آنها سراسر شگفتي و راز است.كريستوف كلمب كه اين سرزمين برايش با ارزش بود مي خواست به آنجا برسد، از قضا به امريكا رسيد و اسكودگاما آفريقا را دور زد و هند را از نو كشف كرد.سفرهاي طولاني البيروني به هند بود. وي زبان سانسكريت را در آن جا آموخت و كتاب هاي زيادي در مورد هند نوشت.
ما در اين جا طرز زندگي زن، ازدواج ها و محدوديت هايش را تصوير مي كنيم و از حقوقش سخن مي رانيم.
زن كه در تمام جوامع بشري نسبت به مردان در نابرابري ها به سر برده، زن هند نيز با چنين مشكلي روبرو بوده است. در اين جا نخستين چيزي كه مورد توجه ما قرار مي گيرد حقوق آنها در جامعه و طرز زندگي خانوادگي و ازدواج آنها مي باشد.
زندگي خانوادگي يا ازدواج در هند از راه ربودن عروس با زور يا خريدن او صورت مي گرفت و بعداً به فاميل عروس خبر داده مي شد و محفل عروسي برگزار مي گرديد چنانكه در شهر گروزني(چيچين) و يك قسمت جنوب قفقاز تاكنون اين رسم به جا مانده است.
در هند سابق ازدواج به رضايت طرفين را آنقدر نمي پذيرفتند.زنان خود چون به اين عنعنات عادت كرده بودند، مي پنداشتند كه خريدن آنها توسط پول شرافتمندانه تر است و ربودن يك عمل ستايش انگيز است و تعدد زوجات نيز شايسته.
در هند گذشته رسم و رواج هاي شگفت انگيزي وجود داشت مثل (تعدد زوجات يا چندگانگي يك مرد با چندين زن در يك زمان) و همين گونه چند شوهري نيز وجود داشت كه يك زن با چند برادر در يك زمان ازدواج مي كرد.مانند ماجراي ”دروپدي“ كه در مهابهاراتا چنين آمده است: ملكه دروپدي به رضاي همه دانايان با پنج برادر ازدواج كرد.اين نشان مي دهد كه در عصر حماسي در هند گاهي چندشوهري ازدواج يك زن به طور همزمان با چند مرد، معمولاً چند برادر اتفاق مي افتاده است.
اين رسم تا سال 1895 در (سيلان) وجود داشته است[i][1] اما چند زني معمولاً امتياز مردان بود كه با قدرت پدرشاهي بر خانواده آريايي حكومت مي كرد. بر زنان و فرزندان خود حق تملك داشت كه در موارد خاص آنها را بفروشد يا از خانه بيرون كند.
با اين همه زن در هند، در دوره بودايي نسبت به دوره هاي بعدي در انتخاب شوهر، مراسم مختلف ازدواج، اظهار نظر آزادانه و ظاهر شدن در جشن ها و رقص ها از آزادي هايي بهره مند بوده است.
زن در اين دوره مي توانست در گفتگوي فلسفي شركت جويد، و در نزديكي با مردها تحصيب علم كند. اگر بيوه مي شد هيچ محدوديتي براي ازدواج مجددش در كار نبود. در حالي كه در عصر قهرماني اندكي از اين آزادي را از دست داد.ازدواج براي بيوه ها از بين رفتن، حجاب، پرده نشيني و مستوري زنان آغاز شد و رسم ساتي افزايش يافت.
رسم ساتي چنان بود كه زن پس از مرگ شوهر خود را در آتش جسد شوهر بايد مي سوزاند و گاهي هم زنان مي گذاشتند كه زنده به گورشان كنند و يا به طريقه هاي ديگري افتخار كشته شدن در مرگ شوهر را بايد نصيب مي شدند.زن بيوه اي كه به خاطر اثبات پاك دامني و وفاداري نمي خواست بعد از مرگ شوهرش زنده بماند با غرور خود را در آتش مي شوزاند .اگر بعد از مرگ شوهرش نمي خواست خود را به آتش افكند او را زنده در گور مي كردند.
” استرابون مي گويد: كه در زمان اسكندر رسم ساتي در هند رواج داشته است، اما يك قبيله اي از پنجاب كتابي را به نام ساتي به شكل قانون در آوردند تا زنان را از مسموم كردن شوهرانشان باز دارند.
در مانو ذكري از اين رسم ديده نمي شود كه در آغاز برهمنان با آن مخالف بودند بعداً آن را پذيرفتند و سرانجام همه براي تاييد آن ضمانت اجرايي ديني تراشيدند به اين معني كه آن را پيوند ابدي زناشويي تعبير كردند.“[ii][2]
مثلاً زني كه يكبار با مردي وصلت كرد تا ابد از آن اوست، اگر راجپوتي با شكست روبرو مي شد پيش از آنكه در نبرد به سوي مرگ رهسپار شود همسرانش را قرباني مي كرد.
اين مراسم تيموريان هند، به زعم تنفر مسلمانان رواج يافت و حتي اكبر، شاه قدرتمند هم نتوانست اين رسم را براندازد يك بار خود اكبر كوشيد كه نوعروس هندويي را كه مي خواست خود را در توده آتش نامزدش بسوزاند، از اين كار بازدارد و برهمنان نيز از آن دختر خواستند تا خود را در آتش نيفكند ولي نپذيرفت و خود را سوزاند. زيرا اين رسم به آنها سرفرازي مي داد.
هندوان به اين عقيده بودند كه ازدواج در خردسالي كم زيانتر است. ازدواج در خردسالي و دوام زياد مدت نامزدي تا عروسي در افغانستان نيز وجود داشت كه حتي داماد عروس را ناديده نكاح مي كرد.
البته اين ازدواج به رضايت فاميل مي بود به خاطراينكه ميان نامزدي و نكاح مدتي فاصله بيفتد و عروس در خانه پدر بماند تا به سن بلوغ برسد كه هدف اين نامزدي ها اين بود تا از جاذبه جنسي جلوگيري شود.
ازدواج در خردسالي حصاري بود در برابر مناسبات پيش از زناشوئي، احكام ديني كه در تلقين وفاداري همسر به كار مي رفت، موجب مي شد كه زنا بسيار دشوارتر و كمتر از اروپا يا آمريكا صورت گيرد و روسپيگري به طور كلي محدود به معابد بود.[iii][3]
هندوها رسمشان چنين بود كه براي پسر خود از خويشاوندان پدر همسر انتخاب مي كردند نه مادر و نيز با قوم ديگري ازدواجشان صورت نمي گرفت.
اين سنت هاي كهنه و نامعقول تا دوران ايندرا پابرجا ماند. ايندرا گاندي كه بعدها ظهور كرد اين داستان را خوب تر شرح مي دهد:
” فيروز پارسي بود، با ازدواج با او من سنتهاي ديرين و كهن را درهم مي شكستم، اين ازدواجي بود ميان افراد فرقه ها و مذاهب مختلف و در واقع اين ازدواج توفاني برانگيخت .با اينهمه اين نخستين ازدواج از اين گونه نبود. از كساني كه بدين گونه ازدواج كرده بودند نامه هاي تبريكي بسياري دريافت داشتم اما شايد من نخستين نفر در ميان شخصيتهاي ممتاز و سرشناس عمومي بودم كه به چنين ازدواجي مي پرداختم. بدون ترديد اشخاص بسياري حتي در خانواده خودمان از اين ازدواج برآشفتند، اما چيزي كه برايم بسيار عجيب مي نمود اين بود كه مادربزرگ مادربزرگم يعني كسي كه من انتظار داشتم بيش از همه آشفته و خشمگين شود ازدواج مرا با قبول خاطر پذيرفت.“[iv][4]
ازدواج از طريق خريدن عروس براي هندوها راه عاقلانه تر پنداشته مي شد، آنهايي كه بنابر فقر و نداشتن اقتصاد خوب نمي توانستند دخترانشان را شوهر بدهند آنها را به بازار مي بردند و با علايم دف و آواز كوس و كرنا جماعتي جمع ميشد و هر مردي كه نزديك مي شد و دختر را مي ديد ، اگر مورد پسندش قرار مي گرفت و دختر هم از خود رضايت نشان مي داد آن وقت مرد بنا به شروط توافق شده با او ازدواج مي كرد.
خانواده، هندويي نوعاً مبتني بر اصل پدرشاهي بود. پدر بر همسر، فرزندان و بردگانش سلطه كامل داشت .زن موجودي بود دوست داشتني اما پست.
زن در هند تحت تاثير روحانيون و نمونه زن اسلامي قرار گرفت .قوانين مانو كه با عباراتي از زن نام مي برد مثلاً مي گفت: ” او مي تواند چندين زن بگيرد كه فقط يكي از آنها از طبقه خود اوست و به زنان ديگرش برتري دارد.“
مانو مي گويد:”اما بهترين كار آن است كه او فقط يك همسر داشته باشد، مي بايست شوهر را با محبت صبورانه اي دوست بدارد شوهر هم بايد مشتاقانه از همسرش حمايت كند، نه آنكه او را با عشق رويايي دوست بدارد.“[v][5]
زن مي تواند در زندگي نه فقط مرد گانا بلكه مرد دانا را هم از راه درست به در كند و مي تواند او را به بردگي، هوس يا خشم بكشاند ”بنابر همين قانون نامه، زن در تمام عمر بايد تحت قيموميت كسي باشد: نخست پدر سپس شوهر و سرانجام پسرش“.[vi][6]
در هند تعصب در مقابل زنان به حد افراط بوده است زن هو نوع توهين و سخنان زشت شوهر را تحمل مي كرد و هنگامي كه شوهر غذا مي خورد زن به اصطلاح پسمانده او را صرف مي نمود.
آموختن علم و دانش را به زن ها مناسب نمي دانستند. آنها به اين عقيده بودند كه دانش زن موجب افزايش قدرت او در برابر مرد مي شود.
در نمايشنامه چيترا اثر تاگور، چيترا مي گويد: ”زن است كه با لبخندها و اشكها خدمات و نوازشهاي محبت آميز خويشتن را به گرو دلهاي مردان بياويزد، در چنين صورتي وي خوشبخت است. علم و دستاوردهاي بزرگ، او را به چه كار آيد.“[vii][7]
شوهر مي توانست زن را به هر بهانه اي طلاق بدهد ولي اگر سركشي مي كرد بي آنكه او را طلاق بدهد با زن ديگري ازدواج مي نمود.
هندوها زن را تا مادر نشده خوار مي داشتند ولي همين كه فرزندي به دنيا مي آورد به وي احترام مي كردند.عرب ها مي گفتند زن قابل تعويض است ولي مادر عوض شدني نيست.اين چند جمله را از تاريخ تمدن اسلام در اين جا ذكر مي كنيم.” در عين حال عرب ها به نژاد مادري هم تعصب داشتند، عرب ها زن را تا مادر نشده بود خوار مي داشتند ولي همينكه زن مادر مي شد احترام زيادي پيدا مي كرد و از آن جهت مادران خويش را بيش از زنان (همسران) خود احترام مي كردند و مي گفتند زن قابل تعويض است ولي مادر عوض شدني نيست.“[viii][8]
گرچه زن حق فرمانروايي نداشت مگر به عنوان مادر احترام زياد مي شد.هر قدر به تعداد فرزندان وي مي افزود، به همان اندازه از احترام زياد برخوردار مي گرديد.
قانون نامه مانو كه خود بر اصل پدرشاهي استوار بود تنها از نگاه احترام داشتن بسيار به مادر نسبت به پدر امتياز داشت.
در سرزمين هند پس از روزگار بودايي جريان انديشه هاي اسلامي در انحطاط وضع زن موثر بود، رسم حجاب، پرده نشيني و مستوري رواج يافت .شوهران هندو نيز براي حفظ زنان خويش از دست مسلمانان نظام پرده نشيني را زود پذيرفتند و در اثر روابط بيشتر اروپا با هند رسم ساتي كم كم از رواج افتاد مگر چون ازدواج زن را به شكل جاويد با مرد پيوند مي داد از اين رو ازدواج مجدد گناه كبيره حساب مي شد.بيوه هندو نمي توانست ازدواج كند اگر وي مي خواست با كسي طرح زندگي مشترك را بار ديگر ريزد سرش را مي تراشيدند.
اين قيودات قوانين و معتقدات يك تعدادي را واداشت نا از ازدواج دست بكشند بعداً زماني كه اسلام در اين سرزمين آمد مسلمانان قدرتمند ترين اقليت هاي ديني هند بر اساس اقتصاد جامعه هندي و بر نهادهاي اجتماعي و رسوم اخلاقي مردم آن سرزمين تاثير گذاشتند.
همچنان بعدها با وارد شدن صنعت و انديشه هاي غربي سيادت قديمي مرد هندي مورد تهديد قرار گرفت و انديشه هاي جديدي را در ذهن مردم بيدار نمود.ازدواج در خردسالي از بين رفت ” در سال 1929 به عنعنه ازدواج خردسالي رسماً پايان داده شد، رسم ساتي از ميان رفت و ازدواج مجدد بيوگان هر روز افزايش مي يافت .تعدد زوجات نيز مجاز شد اما مردان كمي به آن مبادرت مي كردند.“[ix][9]
زندگي صنعتي زن را از انزوا و پرده نشيني بيرون كشيد و آزادي هايي به وي بخشيد، زنان روي مسايل تازه اي بحث مي كردند.آنان مي توانستند حق تحصيل را به دست آورند. تا حدودي زنان هند حق رأي و منصب سياسي را نصيب شدند.براي كسب و آموختن علم و دانش به دانشگاه هاي كشورهاي خارج رفتند به طبابت و وكالت دست يافتند. اين درخواست آتشين را، كه يكي از پيروان گاندي براي زنان هند فرستاده است به عهده نفوذ غرب قرار داد:
” حجاب كهن را براندازيد. بي درنگ از آشپزخانه ها ديگ و تابه ها را كنا بگذاريد .پرده را از پيش چشمانتان بدريد و به جهان نو بنگريد.بگذاريد شوهران و برادرانتان پخت و پز كنند. براي اينكه مردم هند ملتي سرافراز شوند خيلي كارها بايد كرد.“[x][10]
زن هند يك اندازه آزادي هايي را كسب نمود. جنبش ناسيوناليزم(ملي گرايي) به الهام از گاندي، كوشش هاي فراواني كرد كه از بدبختي و بيچارگي زنان هند بكاهد .اين انگيزه موجب گرديد تا در سال 1923 بيشتر از هزار فرد هندي در انگلستان درس بخوانند، كه فرهنگ اين سرزمين از راه تماس فكري با غرب جان تازه اي گرفت.







[i][1]- ويل دورانت، تاريخ تمدن مشرق زمين گاهواره تمدن مترجمان، احمد آرام: مقدمه و كتاب اول ع. پاشايي؛ كتاب دوم: اميرحسين آريان پور، سال 1367، ص 465.



[ii][2] - ويل دورانت همان اثر، ص 566.


[iii][3] - همان اثر، ص 561.


[iv][4] - هوشنگ پورآيين، ايندرا، از تولد تا ترور، تهران 1363.


[v][5] - ويل دورانت، همان اثر، ص 563.


[vi][6] - ويل دورانت، همان اثر، ص 563.


[vii][7] - ويل دورانت، همان اثر، ص 563.


[viii][8] - ويل دورانت، همان اثر، ص 564.


[ix][9] - ويل دورانت، همان اثر، ص 700-701 .


[x][10] - ويل دورانت، همان اثر، ص 701 .